آیت الله هاشمی رفسنجانی ، امسال نیز با دو کتاب، خبرساز شد. یکی کتاب خاطرات سال ۱۳۶۴ وی بود که با عنوان «امید و دلواپسی» منتشر شد. انتشار این کتاب، ادامه کار ارزشمندی است که هاشمی از ده سال پیش و پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش آغاز کرده است. خاطرات هاشمی دربرگیرنده ناگفته هایی است که گاه بیان آنها به جنجال نیز انجامیده است. آخرین جنجال را سال گذشته حسین شریعتمداری کلید زد و بخشی از خاطرات سال ۶۳ هاشمی را زیر سؤال برد. وی در این کتاب از امام نقل کرده بود که باید شعار «مرگ بر آمریکا» به تدریج حذف شود. اعتراض شریعتمداری زمانی بیان شد که ماه ها از انتشار این جلد از خاطرات می گذشت. از این رو در همان زمان، تحلیلگران معتقد بودند که اعتراض شدید شریعتمداری و موافقان دولت نهم در واقع واکنش اعتراض آمیز آنان به انتخاب هاشمی به ریاست مجلس خبرگان در شهریور سال گذشته بود. ولی در همان روزها بود یکی از مراجع تقلید برجسته قم (آیت الله شبیری زنجانی) در دیداری که هاشمی با وی داشت، از خاطره نویسی های هاشمی تمجید کرده و آن را کاری ماندگار دانست. مسیح مهاجری مدیر مسؤول روزنامه جمهوری اسلامی و از طرفداران جدی هاشمی نیز ضمن هشدار به کسانی که نقل قول های هاشمی از امام را زیر سؤال برده اند، یادآوری کرد که انتخاب رهبر فعلی نظام نیز با نقل قول هاشمی از امام میسر شد که امام ایشان را شایسته رهبری دانسته بودند. مهاجری تأکید کرد که تکذیب گفته های هاشمی می تواند اساس انتخاب رهبری را نیز زیر سؤال برد.
پیش از نیز انتشار خاطرات مربوط به سال ۶۰ و ۶۱ انتقاداتی را از سوی موافقان کنونی دولت نهم برانگیخته بود. از جمله مسعود ده نمکی در نشریه وابسته به خود (صبح دوکوهه) به دلیل بیان برخی اختلافات ناگفته سران نظام در این خاطرات و نیز افشای برخی از اسرار جنگ به شدت هاشمی را مورد حمله قرار داده بود. همه اینها نشان دهنده اهمیت ویژه این کار مهم و ارزنده هاشمی است. یکی از فرزندان وی که مسؤولیت تدوین بخشی از این خاطرات را نیز بر عهده دارد، سال گذشته به هفته نامه شهروند امروز گفت که بیست و پنج جلد خاطرات روزانه هاشمی از سال ۶۰ تا ۸۵ آماده انتشار شده و به تدریج به بازار خواهد آمد. وی همچنین تصریح کرده بود که خاطرات جنجالی پدرش از سال ۶۸ آغاز می شود!
به باور من اگر انقلاب اسلامی را مرادف نام امام خمینی بدانیم، جمهوری اسلامی نیز مرادف نام هاشمی رفسنجانی و گره خورده به اوست. چرا که از نخستین روزهای استقرار نظام جمهوری اسلامی، هاشمی با به دست گرفتن ریاست مجلس و بعدها با فرماندهی جنگ، عملاً به مرد شماره دوی جمهوری اسلامی پس از امام بدل شد. همانگونه که در صفحات ۱۵۹ و ۲۰۵ خاطرات سال ۶۴ نیز به نقل از چند رسانه مهم بین المللی، بر این نکته صحه گذارده شده که هاشمی پس از امام، قدرتمندترین فرد جمهوری اسلامی است. در آن سال ها وی و مرحوم سید احمد خمینی نزدیکترین و مهم ترین مشاوران و معتمدان امام بودند. پس از امام نیز هاشمی ۸ سال در پست ریاست جمهوری و نیز ۸ سال هدایت فکری و عملی شخص محمد خاتمی تأثیرگذاری خود را حفظ کرد. اگرچه در سه سال اخیر از نقش وی به طرز چشمگیری کاسته شده است. بیهوده نبود که در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، وی همه ناکامی های جمهوری اسلامی را به دوش کشید و همین سبب شد که شکستی سخت از فرد گمنامی چون احمدی نژاد بخورد. او به خوبی دریافته بود که اگر به توصیه های تیز بینانه افرادی چون عباس عبدی عمل کرده و از دور دوم انتخابات کناره گیری کند، جمهوری اسلامی را با چالش بزرگی رو به رو خواهد کرد. از این رو شکست قابل پیش بینی را به جان خرید و حاضر به کناره گیری نشد.
با این مقدمات، بهتر می توان اهمیت خاطرات هاشمی را درک کرد. به ویژه آنکه هاشمی در این خاطرات، از احتیاط و محافظه کاری های همیشگی اش تا حدودی دست شسته و به انعکاس شجاعانه بسیاری از واقعیات پشت پرده تاریخ جمهوری اسلامی اقدام کرده است. به یاد دارم که سال ۷۸ پس از انتشار کتاب «عبور از بحران» که منعکس کننده خاطرات سال ۶۰ بود، بسیاری تعجب کردند که هاشمی در این کتاب تصاویر مرحوم آیت الله شریعتمداری و نیز آیت الله منتظری را آورده و علاوه بر این، از آنان به احترام یاد کرده و لقب «آیت الله» را برایشان ذکر کرده بود و این نوعی تابو شکنی محسوب می شد. در کتاب اخیر (امید و دلواپسی) هم اگر به تصاویر پایانی کتاب نگاه کنیم، خواهیم دید که در صفحه نخست، تصاویر حضرات آیات خویی، شریعتمداری و مرعشی نجفی و نیز مهندس مهدی بازرگان آورده شده که طبق شواهد مسلم تاریخی و نیز اشاراتی که خود هاشمی در این کتاب آورده و ذکر خواهم کرد، هر چهار نفر از منتقدین جدی جمهوری اسلامی محمسوب می شوند. و مهم تر از همه آنکه روی جلد نیز تصویر آیت الله منتظری در کنار عکس امام درج شده است! در حالی که تصاویر دیگر همگی دسته جمعی است.
جای جای این کتاب نیز دربرگیرنده نکات ویژه ای است که برای پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی ما می تواند قابل تأمل و استفاده باشد. هاشمی واهمه ای ندارد که به اختلافات جدی امام و آقای خامنه ای (رییس جمهور وقت) اشاره کند. وی با اشاره به مسأله جنجال برانگیز اصرار امام بر انتخاب دوباره مهندس میر حسین موسوی به نخست وزیری در این سال که با مخالفت جدی آقای خامنه ای و روحانیون ارشد قم رو به رو شده بود، در مقدمه کتاب می گوید:«من هنوز هم تلخی های آن دوران را در ذائقه آیت الله خامنه ای که گاهی بروز دارد، احساس می کنم.» (ص۲۳)
و در جای دیگری به انتقاد علنی آقای خامنه ای نسبت به فشارهای وارده بر وی برای انتخاب مجدد موسوی اشاره کرده و می گوید:«حاج احمد آقا آمد و گفت امام از اظهارات پریروز آقای خامنه ای ناراحت شده اند و معلول شیطنت اطرافیان ایشان می دانند و می خواهند به ایشان در این خصوص پیغام بدهند.»(ص۲۸۲) در جای دیگری نیز خبر از نامه ای می دهد که آقایان خامنه ای و جلال الدین فارسی به امام نوشته و حمایت امام از جناح چپ (طرفداران دولت مهندس موسوی) را مورد انتقاد قرار داده اند. آقای خامنه ای و فارسی در این نامه خواهان توجه امام به جناح راست (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و دیگر مخالفین دولت موسوی) شده اند. (ص۳۶۶) همچنین هاشمی از مخالفت آقای خامنه ای با سه گانه شدن نیروهای سپاه (زمینی، دریایی وهوایی) که منجر به استقلال کامل ارتش از سپاه می شده، خبر داده است. (ص۱۹۹)
مسأله مهم دیگری که در سال ۶۴ رخ داد، تعیین آیت الله منتظری به قائم مقامی رهبری و جانشینی امام بود. هاشمی تصریح کرده که آقای خامنه ای بیش از همه اعضای خبرگان بر این امر اصرار داشته است. (ص۱۹۱) ولی بر خلاف آنچه که بسیاری تا کنون نقل کرده و امام را مخالف انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی خود (آن هم به دلیل ساده لوحی و ناتوانی وی)علام کرده بودند، هاشمی تنها دلیل مخالفت امام با طرح رهبری آقای منتظری را عداوت و کارشکنی رقبای ایشان دانسته است. (ص۳۱۴)
هاشمی همچنین به دو نکته قابل تأمل دیگر هم اشاره کرده است. یکی اینکه آقای منتظری در اوایل سال۶۴ خواهان آتش بس و ختم جنگ بوده (ص۸۴) و دیگر آنکه در روزهای پایانی سال که حال آقای شریعتمداری به دلیل ابتلا به سرطان وخیم شده بود، امام درخواست آقای منتظری مبنی بر موافقت با عیادت علما از ایشان را رد کرده و تنها با ملاقات اعضای خانواده مرحوم شریعتمداری با وی موافقت می کنند. (ص۴۳۹) البته در صفحه ۴۸۳ جلد نخست خاطرات آقای منتظری همین قضیه ذکر شده، ولی با این تفاوت که مربوط به روزهای پس از درگذشت آقای شریعتمداری در فروردین ۶۵ است. ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که بر خلاف دستور امام مبنی بر ممنوعیت ملاقات علما با آقای شریعتمداری، مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی فرزند مؤسس حوزه علمیه قم و از فلاسفه برجسته معاصر چند روز پیش از درگذشت مرحوم شریعتمداری به بیمارستان محل بستری شدن وی می رود و با وجود ممانعت مأمورین، آنها را کنار زده و وارد اتاقی می شود که مرحوم شریعتمداری در آن بستری بوده و برادرش هم بالای سرش بوده است. آقای شریعتمداری پس از آنکه متوجه حضور مرحوم حائری یزدی می شود، چشمانش را باز کرده و ضمن احوال پرسی و تشکر، درگذشت آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی (برادر ارشد دکتر مهدی) را که چند روزی از فوتش می گذشته، به برادرش تسلیت می گوید. (به نقل از صفحه۱۱۵ خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی) شیخ مرتضی حائری از علمای برجسته قم و پدر زن مرحوم سید مصطفی خمینی بود. برادرش دکتر مهدی نیز که از فلاسفه و علمای برجسته قم بود، از سوی آیت الله بروجردی به آمریکا اعزام شد ومدت ها در دانشگاه هاروارد و چند دانشگاه مطرح دیگر دنیا به تدریس فلسفه پرداخت و پس از پیروزی انقلاب نیز به پیشنهاد استادش امام خمینی و از سوی دکتر کریم سنجابی نخستین وزیر خارجه جمهوری اسلامی، به عنوان سرپرست سفارت جمهوری اسلامی ایران در آمریکا منصوب شد.
یکی از خواندنی ترین بخش های خاطرات سال۶۴ هاشمی، اشاره وی به تحریم انتخابات ریاست جمهوری دوره چهارم از سوی حضرات آیات مرعشی نجفی، شریعتمداری و صادق روحانی بود. هاشمی متذکر شده که آقای مرعشی نجفی گویا به دلیل رد صلاحیت مهندس بازرگان از شرکت در انتخابات امتناع کرده است. (ص۲۳۶) در این انتخابات آیت الله خامنه ای برای دومین بار به ریاست جمهوری برگزیده شد.
دکتر صادق زیباکلام یکی از جسورترین و در عین حال خوش شانس ترین منتقدین جمهوری اسلامی بوده است. وی که در دولت بازرگان به عنوان نماینده وی در کردستان منصوب شده و مدتی به دست افراد مسلح گروگان گرفته شد، بعدها در انقلاب فرهنگی نیز نقش داشت. اگرچه بارها به دلیل همان نقش عذرخواهی کرد. او یکی از استادان برجسته علوم سیاسی دانشگاه تهران و همچنین یکی از برجسته ترین تحلیلگران سیاسی ایران محسوب می شود. از همین رو در اغلب روزها می توانید گفتگوهای رسانه های خارجی همچون صدای آمریکا، رادیو بی بی سی، رادیو فردا، صدای آلمان و رادیو فرانسه با وی را بشنوید و یا در سایت ها بخوانید. رویکرد وی در بیشتر تحلیل هایش انتقادی و اصلاح طلبانه بوده است. او در بسیاری از کنفرانس های مطرح در مجامع شاخص علمی دنیا نیز دعوت می شود. ولی جالب تر از همه اینها حضور او در بسیاری از میزگردهای سیاسی تلویزیون ایران است. او در این میزگردها نیز دست از لحن انتقادی خود برنمی دارد و با بهره گیری از صراحت بیان ویژه اش به نقد و بررسی موضوعات مطرح شده می پردازد. وی در انتخابات مجلس ششم از زنجان ثبت نام کرد ولی صلاحیتش رد شد. آن روزها وی در دانشگاه آزاد زنجان نیز تدریس می کرد. برخی از کتاب های وی از جمله «ما چگونه ما شدیم؟» و «مقدمه ای بر انقلاب اسلامی» از آثار شاخص در زمینه تحلیل سیاسی جامعه کنونی ایران به شمار می رود.
او در جدیدترین اثر خود به نام «هاشمی بدون روتوش» بخش نخست گفتگوهای بی پرده و صریح خود با هاشمی رفسنجانی را منتشر کرده است. این گفتگوها که از سال ۱۳۷۹ آغاز شده و ظاهراً هنوز هم ادامه دارد، توانسته با به چالش کشیدن هاشمی، بخش های مهمی از پشت پرده قدرت در جمهوری اسلامی را مطرح کند. البته با توجه به جانبداری های مکرر زیباکلام از هاشمی در ۹ سال اخیر فکر می کنم شایسته بود برای مفیدتر و ماندگارتر شدن این گفتگوها از برخی از منتقدین شاخص هاشمی همچون عباس عبدی و اکبر گنجی هم بهره گرفته می شد. اگرچه عبدی و گنجی در بسیاری از روزهایی که زیباکلام مشغول تدوین این کتاب بوده، در زندان به سر می برده اند!
به هرحال این کتاب بلافاصله پس از انتشار در هفته های نخستین امسال، همچون دیگر خاطرات هاشمی با جنجال رسانه ای همراه شد و حتی دفتر هاشمی را هم به واکنش واداشت. زیبا کلام در پرسش هایی که از هاشمی کرده، صراحت و جسارت عجیبی نشان داده و از همین رو هاشمی را به چالشی بی سابقه کشیده است. او همچون دیگر کتاب ها و مصاحبه هایش بسیاری از گزاره های مسلّم و بدیهی تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی را مورد تردید قرار داده و توانسته هاشمی را وادار کند که در برخی صفحات کتاب، موضع گیری های کم سابقه و ناگفته ای بیان کند. به عنوان نمونه به این گفته های زیباکلام دقت کنید:
* می خواهم بگویم که خود این مصوبه انجمن های ایالتی و ولایتی را که ما این همه می گوییم شروع توطئه علیه اسلام بوده، در اساس واقعاً مطلب مهمی نبود… سؤالم این است که آیا امام به دنبال بهانه ای برای درگیر شدن با رژیم نبودند؟(ص۴۴)
* بنده معتقدم که خود امام در ابتدا اساساً به دنبال این که حکومت کنند و زمام امور کشور را به دست بگیرند، نبودند. حتی به عنوان ولی فقیه نیز ایشان نمی خواستند حکومت کنند. (ص۵۸)
* به نظر می رسد از زمان ورود امام به صحنه سیاسی ایران…روحانیت و خود امام هیچ طرح جامعی در سر نداشتند. (ص۵۷)
* من بعید به نظرم می رسد که امام زیاد اهل شور و مشورت و همفکری با دیگران بوده باشند. ممکن است نظر دیگران را هم پرسیده باشند، اما همه ما می دانیم که ایشان سرسخت و یکدنده بودند و روحیه کار جمعی نداشتند. آنچه را خودشان درست تشخیص می دادند همان را انجام می دادند. (ص۶۱)
* امام همواره آنچه را که اعتقاد داشتند انجام می دادند و زیاد به حرف دیگران توجهی نمی کردند. (ص۶۲)
* من فکر می کنم زمانی که امام در نجف پیرامون ولایت فقیه در درسشان صحبت می کردند، لزوماً مقصودشان این نبوده که رژیم شاه که سرنگون شد، ما نظام ولایت فقیه را جایگزین خواهیم کرد…ایشان در عمل و بعد از انقلاب بحث ولایت فقیه را مطرح نکردند…طرح این بحث در درس ایشان به عنوان یک بحث فقهی و به اصطلاح آکادمیک بود. (ص۷۰)
* جز شما (هاشمی رفسنجانی) هیچ روحانی نبوده که روی امیرکبیر کار کرده باشد و یا اساساً شخصیت این آدم برایش جالب باشد…چون بسیاری از جنبه های شخصیتی و اعتقادی امیرکبیر به گونه ای بوده که برای روحانیت نمی توانسته جذابیتی داشته باشد. جنابعالی مستحضر هستید که امیر با روحانیت میانه خوبی نداشت… امیرگبیر به غلط یا به درست معتقد بود که یکی از مشکلات مملکت، دخالت روحانیت در امور کشور است. (ص۹۸)
* آقای سید علی اکبر محتشمی که الان (سال۱۳۸۲) رییس فراکسیون دوم خرداد در مجلس است، زمانی که وزیر کشور بود (سال ۶۴ تا ۶۸) یک قدم یک میلی متری هم برای توسعه سیاسی و آزادی احزاب برنداشت. (ص۱۶۰)
* جایی گفته بودم که مهندس سحابی به لحاظ افکار و عقاید اقتصادی همان افکاری را دارد که نورالدین کیانوری دارد. بعد از من ایراد گرفتند که نباید این حرف را الان زد. اما من گفتم که اتفاقاً الان زمان طرح این حرف هاست. برای این که مهندس سحابی الان حی و حاضر است و می تواند بگوید نه (ص۱۶۱)
* پس از بررسی اسناد سفارت آمریکا واقعاً اصلاً این طور ندیدم که آمریکا بعد از ۲۲بهمن ۵۷ به این جمع بندی رسیده باشد که رهبران انقلاب اسلامی ایران گروهی سازش ناپذیرند و جز سرنگونی آنها چاره ای نداریم. اصلاً و ابداً اینگونه نبود. (ص۱۷۹)
* من همیشه این مطلب را به دانشجویان می گویم که چیزی که باورش سخت است، این است که اسرائیل یکی از ضد آمریکایی ترین رژیم های خاورمیانه است…خیلی از جاها محکم و جدی مقابل آمریکا می ایستد و می گوید منافع ما اینگونه ایجاب می کند و زیر بار دیکته آمریکا نمی رود. (ص۱۸۱)
* هر چقدر می خواهم خودم را راضی کنم که امام هم مثل شما فکر می کرد، می بینم نمی توانم. بیشترین چیزی که در مورد ایشان به دلم می آید این است که پرستیژ ضد آمریکایی برای ایشان مهم تر از این بود که منافع ملی ما به چه سمت و سویی می رود. (ص۱۸۲)
* ما نمی توانیم شعار نابودی اسرائیل را بدهیم و در عین حال انتظار داشته باشیم که در آمریکا واکنش به وجود نیاورد…مثل اینکه من هر بلایی که می خواهم بر سر همسرم بیاورم و بگویم به پدر خانم من مربوط نیست. (ص۱۸۶)
* یک پرسش همیشگی که اسرائیلی ها همواره از ما ایرانیان دارند این است که چرا شما شعار نابودی اسرائیل را می دهید، در حالی که حتی رادیکال ترین گروه های فلسطینی هم دیگر این موضع را ندارند؟… اسرائیلی های ایرانی الاصل در کنفرانس هایی که من می روم، خیلی مایلند که با ایرانی ها مراوده داشته باشند، در حالی که فلسطینی ها و سایر اعراب اصلاً محل هم به ما نمی گذارند. برخی فلسطینی ها که اصلاً مدعی ما هستند و جلوی آمریکایی ها و اسرائیلی ها به ما می گویند که در کار ما دخالت نکنید. (ص۱۹۶)
* آقای حجاریان به عنوان یکی از متفکرهای دوم خرداد، دانشجوی خودمان بود و با من کلاس دکترا و فوق لیسانس داشت، به لحاظ رفتار فردی، بسیار مؤدب و باحیا بود. به لحاظ استعداد و توانایی های فردی به علاوه احساس مسؤولیت و وظیفه شناسی انصافاً دانشجوی بی نظیری بود. (ص۲۱۹)
* به نظر من هشتاد درصد مردم کم و بیش امیدشان را از این نظام قطع کرده اند. (ص۲۲۲)
* سال ۸۰ در کنفرانسی در در انگلیس یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم که اکنون از سران مجاهدین خلق است، او به من گفت شما اصلاح طلبان و خاتمی خروس بی محل هستید، این نظام داشت سقوط می کرد و شما مثل خروس بی محل آمدید و دوم خرداد را به راه انداختید و جلوی سقوطش را گرفتید و چند سال سقوط نظام را به عقب انداختید. (ص۲۳۰)
* حد و حدود دموکراسی در هر جامعه ای بر اساس قانون اساسی آن تعریف و مشخص نمی شود… بودن یا نبودن دموکراسی ارتباطی به وجود اصل ولایت فقیه یا بندها و اصول قانون اساسی پیدا نمی کند. ولی فقیه و شورای نگهبان باعث محو شدن دموکراسی یا بر عکس باعث وفور آزادی نمی شوند… ما اگر ولی فقیه هم نمی داشتیم و یک جمهوری لائیک یا سکولار هم داشتیم، حد و حدود آزادی در جامعه ما همین میزان بود که الان هست…اشکال در جای دیگری است، اشکال در این است که مسؤولین ما در ابتدا صورت مسأله را بپذیرند که ما یک نارضایتی عمیق و نهفته داریم. (صص۲۳۵-۷)
* اگر میان رهبری نظام و رؤسای سه قوه فاصله زیاد باشد، این حالت قطعاً نه به خیر و صلاح کشور و آینده نظام است و نه اتفاقاً به نفع خود رهبری…اگر همانگونه که مرحوم رجایی می گفت رییس جمهور مقلد رهبر باشد، رییس مجلس هم بشود مقلد رهبر، رییس قوه قضائیه هم بشود مقلد رهبر، در آن صورت ما به کدام سمت و سو خواهیم رفت؟ در چنین وضعیتی بالطبع وقتی رییس مجلس پیش رهبری می رود خبردار می ایستد تا ببیند رهبری چه اراده ای می کند؟ این به نظر من آغاز زوال نظام است. متأسفانه الان (سال۸۳) در خصوص مجلس هفتم چنین حالتی پیش آمده و کسانی نداریم که مثل مرحوم مدرس یا مصدق این شهامت را داشته باشند که دست کم در خفا به رهبری بگویند… در مجلس یا ملأ عام که نمی شود و نمی توانستم بگویم ولی جسارتاً به خودتان می گویم که نظر یا عقیده شما این اشکالات را دارد. (ص۲۵۲)
* شما تا وقتی که از رهبری یا جاهای دیگر خیلی جدی و اساسی و به قول دوم خردادی ها خیلی شفاف تأیید نگرفتید که پشت شما محکم می ایستند و می گذارند کار کنید، وارد میدان (انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری) نشوید. (ص۲۵۸)
* جمع بندی من این است که امام ته دلشان از جنگ خوشحال بودند. هیچ وقت هم مستقیم نگفتند، ولی در دلش این بود که ما که نمی خواستیم به رژیم بعث حمله کنیم، اما حالا که اینها به ما حمله کردند، تا آخر خواهیم رفت. (ص۲۷۸)
* اصلاً اعتقاد ندارم که امام به رغم آنچه مرحوم حاج احمد آقا گفته اند، مخالف تداوم جنگ بودند. بر عکس معتقدم که امام کاملاً موافق ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بودند، این هم چیزی نبود که مثلاً شما آن را در ایشان القا کرده باشید. (ص۲۷۹)
* به جز مرحوم مهندس بازرگان مابقی بدون استثنا موافق تداوم جنگ بودند. (ص۲۸۲)
* پذیرفتن این نکته که زدن هواپیمای ایرباس که در تفسیر ما علامت جدیت آمریکا برای مقابله مستقیم بود، برای من سخت است…اگر آمریکایی ها می خواستند خیلی جدی به ما بگویند که جنگ باید متوقف شود و شما با ما طرف هستید، راه های بهتری وجود داشت. زدن ایرباس برای رساندن پیامی به ما کار احمقانه ای بود. بنابراین فکر می کنم زدن ایرباس توفیق اجباری شد. یعنی بهانه ای شد که شورای عالی دفاع و امام قطعنامه را آبرومندانه بپذیرند. (ص۲۹۷)
* شما از محسن رضایی خواستید که آن نامه معروف را به امام بنویسد و نیازهای جنگی خودشان را بخواهد و بهترین بهره برداری را از بیان نیازهای محسن رضایی کردید. شاید محسن رضایی فکر می کرد که اگر روی کاغذ بیاید، ممکن است شما نصف این لیست را از امام برایش بگیرید… اما هدف شما این بود که که به امام بگویید نمی توانیم اینها را تأمین کنیم. پس چاره ای نیست الّا این که آتش بس را بپذیریم. مطمئنم شما دقیقاً می دانستید دارید چه کار می کنید و محسن رضایی نمی دانست دارد چه کار می کند. شما می دانستید که اگر این لیست را پیش امام ببرید، دیگر این شما نیستید که باید جنگ را تمام کنید، این امام است. شما دو سه سال قبل هم می گفتید که جنگ باید تمام شود. محسن رضایی و فرماندهان سپاه می گفتند نه. (ص۳۱۰)
برخی دوستان انتقاد کرده اند که چرا پرسش کننده و دیدگاه هایش را بزرگنمایی کرده ام؟ در پاسخ باید بگویم که نخست باید به اهمیت جایگاه زیباکلام در فضای سیاسی کنونی ایران آگاه باشیم. چه از او خوشمان بیاید و چه از او و تحلیل هایش بیزار باشیم، باید قبول کنیم که دیدگاه های او به عنوان یک تحلیلگر، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و اندیشه سیاسی معاصر و نیز حداقل به عنوان یک روزنامه نگار باید شنیده شود. به ویژه آنکه ما امروز کمتر کسی به انصاف و واقع بینی او داریم. این را هم نباید فراموش کنیم که بسیاری از فرماندهان سپاه و نیز اشخاص مهمی چون سعید حجاریان و نیز فاطمه هاشمی دختر بزرگ رفسنجانی در دوره های فوق لیسانس و دکترااز شاگردان زیباکلام بوده اند. از سوی دیگر باید توجه کرد که این بار باید به گونه ای دیگر به سخنان زیباکلام بنگریم. این بار او در برابر فردی چون هاشمی رفسنجانی به عنوان گنجینه اصلی اسرار انقلاب و جمهوری اسلامی، به ارائه دیدگاه هایش پرداخته است و این امر، اهمیت سخنان زیباکلام را دو چندان می کند. جدای از آنکه زیباکلام نیز در این کتاب، جسورتر و صریح تر سخن گفته است. اکنون با این توضیح، به بررسی پاسخ های هاشمی و نیز نقد کتاب اخیر زیباکلام می پردازم.
باید گفت که هاشمی در برابر سخنان و پرسش های چالش برانگیز زیباکلام، یا همانند همیشه محتاطانه و محافظه کارانه پاسخ گفته و یا در برابر سماجت زیباکلام، کوتاه آمده و سخنان متفاوتی بیان کرده است. به عنوان نمونه، در برابر پرسش های مکرر زیباکلام پذیرفته است که :«اگر مشروطه واقعی و قانون اساسی اجرا می شد…فکر می کنم بخشی از خواسته ها تخفیف می یافت و…به شیوه دموکراتیک به اهداف می رسیدیم و در این صورت نیاز به انقلاب کردن نبود. (صص ۵۵ و ۵۶) و یا در صفحه ۶۹ کتاب در برابر پرسش یازده صفحه ای زیباکلام، اذعان کرده است که در دوران مبارزه، بحثی از ولایت فقیه نبوده و حتی خود وی در دادگاهش که سه سال پیش از پیروزی انقلاب انجام شده، اعلام کرده که ما همانگونه که اعضای نهضت آزادی می گویند، قانون اساسی را قبول داریم.
ولی در برخی موارد نیز دیدگاه های زیباکلام را نپذیرفته است. مثلاً بر خلاف آنچه که زیباکلام و بسیاری دیگر معتقدند، هاشمی تصریح کرده که بحث ولایت فقیه برای نخستین بار نه از سوی حسن آیت بلکه از سوی آیت الله منتظری و در قالب چند بیانیه و مصاحبه در روزنامه ها مطرح شده است. (ص۷۳)
ولی در ادامه هاشمی نیز بر گفته های زیباکلام صحّه می گذارد و می گوید:« نظر امام این بود که به قم بروند و حکومت را به صالحان واگذار کنند… پس ذهنیت ایشان این بود که ما به شیوه دموکراتیک، به حکومت صالحان برسیم و نقش ایشان هم هدایت و رهبری در قم باشد و در رفتن به قم هم عجله داشتند. من می دانستم که حضورشان در تهران موقت بود. (صص۷۲ و ۷۳)
حال به برخی نکته های شنیدنی که هاشمی به زیباکلام گفته است، توجه کنید:
* امام خمینی قبلاً هم به نهضت آزادی خیلی اعتقاد نداشتند…یک بار به من گفتند که ما باید اول مسایل اینها (نهضت آزادی و مهندس بازرگان) را حل کنیم بعد به سراغ مسایل دیگر برویم، چون اینها افکار مردم را خراب می کنند. (ص۷۵)
* در زمان ریاست جمهوری خودم که یک دهه از انقلاب گذشته بود، یکی از بحث های مهم این بود که درگیری های ائمه جمعه و فرمانداران و استانداران را کم کنیم. (ص۸۳)
* من میدان زیادی به نیروهای تحصیلکرده و مدیر و کاری داده بودم تا انسان های شعاری و تندرو. این سیاست من آنها را یک مقدار رنجانده بود… بچه های حزب اللهی در دانشگاه شهید بهشتی با رییس دانشگاه مخالفت می کردند، با این که او عالم، محقق و مدیر بود. اما اینها می گفتند که چرا مثلاً ریش خودش را می تراشد؟! چرا حزب اللهی نیست؟ من با این افکار تند اجتماعی که محدودیت هایی برای مردم درست می کند، مخالف بودم. (ص۱۲۴)
* مرحوم آقا سید ابوالفضل موسوی برادر حاج آقا رضا زنجانی یک بار در جلسه ای گفت که آقای دکتر شریعتی جامعه شناس است، ولی جامعه خودش را نمی شناسد. اگر می شناخت، نمی آمد در این جامعه مثلاً به مرحوم مجلسی اهانت کند. این چه ثمره ای برای افکار ایشان دارد و چه ضررهایی می تواند برای راهش ایجاد کند؟ (ص۱۴۴)
* می گفتند و می نوشتند که سیاست های من همه خواسته های آمریکاست…گاهی در دولت به من می گفتند که چرا ما ساکت هستیم؟چرا با اینها که این حرف ها را می زنند، برخورد نمی شود؟چرا دروغ می گویند؟من به اینها می گفتم که ببینید در این فضا کسی جرأت نمی کند به رهبری حرف بزند، به قوه قضائیه هم جرأت نمی کنند حرف بزنند، به مجلس هم جرأت نمی کنند حرف بزنند، چون نماینده ها فوق العاده حساس هستند…فقط می ماند دولت، بگذارید جایی باشد که تمرین دموکراسی شود و حرف هایشان را بزنند. شما جواب بدهید اما بگذارید اینها حرفشان را بزنند. (ص۱۴۶)
* در زمان من تشکیلات اطلاعاتی کار غیر آشکار هم داشتند که مواردی را من نمی دانستم و بعداً کشف شد. مثلاً وقتی از طریق یکی از افراد وزارت فهمیدم که اینها موشک هایی را بدون اطلاع من برای زدن منافقین به اروپا فرستادند، موضوع را پیگیری کرده آنها را تنبیه کردم. همین آقای سعید اسلامی (امامی) را در آن مسأله محاکمه اداری کردیم و به عنوان متخلف اداری از معاونت برداشتیم. (ص۱۵۳)
* آقای فلاحیان یک نیروی اطلاعاتی به آن معنا نبود. (ص۱۵۴)
* آقای خاتمی یک بار به من گفتند من که از اصلاحات چیزی نگفتم. کلمه اصلاحات را بعداً دیگران درست کردند. (ص۱۵۶)
* همین آقای بهزاد نبوی و گروهش آن موقع پدر اینها (نهضت آزادی و مهندس بازرگان) را درمی آوردند. (ص۱۵۷)
* مصادره کارخانه های بزرگ را مهندس سحابی در شورای انقلاب مطرح کرد. آن موقع من تیر خورده بودم و یک ماه به جلسات شورای انقلاب نیامدم. وقتی آمدم دیدم که آقایان لا یحه را آوردند و تصویب کردند. کارخانه های زیادی را گرفتند و بخش خصوصی را منهدم کردند… آقای مطهری روی همین افکار می خواست از شورای انقلاب بیرون برود. (ص۱۶۲و۱۶۳)
* در ماهیت آمریکا این نبود که با آمریکا ستیز داشته باشیم. (ص۱۷۰)
* یک بار در شورای انقلاب تصمیم گرفتیم گروگان های آمریکایی را تحویل بگیریم تا دست ما باشند و بتوانیم مذاکره کنیم. دانشجویان کارشکنی کردند و کار خراب شد. پس مسأله در دست مسؤولان اجرایی نظام نبود. مسأله مربوط به دانشجویان، امام و عده ای خاص مثل آقای موسوی خوئینی ها و حاج احمد آقا بود. (ص۱۷۳)
* من فکر می کنم می شد بهتر عمل کرد و مسأله گروگان ها را با هزینه کمتری برای نظام و مملکت فیصله داد. (ص۱۷۴)
* یک بار در دولت رجایی یک موجی بلند شده بود که چون انقلاب ما مردمی است، نباید با دولت ها رابطه داشته باشیم. امام گفتند این حرف ها چیست که می زنید؟! کار دولت با دولت و مردم با مردم است. (ص۱۸۳)
* من در دولت خودم یک شرطی گذاشته بودم که اموال و پولی را که در حساب اف ام اس داریم و آمریکا ادعایی درباره آنها ندارد، به عنوان حسن نیت به ما برگرداند تا ما وارد مذاکره شویم. حاضر نشدند این حسن نیت را نشان دهند. (ص۱۸۴)
* در عمل هم قدرتی نداریم که در آنجا (فلسطین) بجنگیم و یا بتوانیم اسرائیل را محو کنیم. بنای این کارها را هم نداریم. (ص۱۹۳)
* یهودی ستیزی اصلاً در اندیشه و برنامه ما نبوده و الان هم نیست. (۱۹۷)
* آقای چلبی امروز (یازده بهمن۸۲) اینجا بود. می گفت بوش که به فرودگاه بغداد آمد … به ما گفت سلام مرا به آقای سیستانی برسانید و بگویید من اینگونه نیستم که می گویند، من هم خداپرست و مؤمن هستم و شیطان نیستم. (ص۱۹۹)
* اول انقلاب، فلسطینی ها به اهواز آمدند و خواستند دفتر ایجاد کنند، امام مخالفت کردند و گفتند اینها باید بروند و در فلسطین بجنگند. اینجا چه کار دارند؟ (ص۲۰۳)
* جناح راست پایگاه ثابتی دارند. اگر آن طرفی ها همه بیایند، یعنی طیف چپ، لیبرال، بی تفاوت ها و مخالفان، اتخابات را می برند، اگر نیایند راستی ها حتی با ۱۵ درصد شرکت کنندگان هم پیروز می شوند. (ص۲۱۳)
* سخت گیری های آقایان راستی ها به خصوص در مسایل اجتماعی به نوبه خود عده ای را تحمل ناپذیر کرد و به جمع مخالفین افزود. (ص۲۲۶)
* چرا مردم در دوم خرداد اینگونه شدند؟مردم از سخت گیری های جناح راست خسته شده بودند و حتی خارجی ها می ترسیدند راستی ها بیایند… امیدوارم که جناح راست عبرت گرفته باشد. (ص۲۲۷)
* فکر می کنم رسالت ما که انقلاب کردیم این بود که می خواستیم مردم به اسلام نزدیک تر شوند و آمدیم دولت اسلامی تشکیل دادیم و حال اگر ببینیم مردم به سمت دیگری می روند، جای نگرانی واقعی است… کسی خوشش نمی آید و راضی نیست که فقط سی درصد مردم تهران در انتخابات شرکت کنند و بیست درصد به آنهایی که می خواهند حاکم باشند رأی داده باشند. این را قبول نداریم… نگرانی وجود دارد. (ص۲۲۸)
* تریبون مجلس ششم داشت واقعاً لجن پرانی می کرد. (ص۲۳۱)
* من به دلایل زیاد عقلی، کاربردی، اجرایی و عقیدتی خوشحال نیستم از این که شمار رأی دهندگان کم باشد و اکثریت مردم در انتخابات شرکت نکنند و این را نقص نظام می دانم. (ص۲۳۳)
* اگر بعضی افراد بیایند سطح مملکت پایین می آید و رییس جمهور، فرمانبر می شود. من هم این را قبول ندارم. باید رییس جمهور متشخصی در کشور باشد که با اراده خودش کار کند. (ص۲۵۹)
* من نمی گویم که جنگ عراق با ایران مستقیماً با دستور امریکا بود. فکر نمی کنم کسانی که عاقل هستند اینگونه بگویند. (۲۶۶)
* ارتش زیاد مدعی ادامه جنگ نبود. فرماندهان سپاه بودند که بیشتر بر روی ادامه جنگ تأکید داشتند. (ص۳۱۱)
زیبا کلام در چند جا با زیرکی و سماجتتش هاشمی را به سخن گفتن وا می دارد. یک جا با بیان اینکه امام از ته دل خوشحال بود که عراق به ایران حمله کرده است، از هاشمی اینگونه می شنود که : « جنگ راهی پیش ما گذاشت که مشکلات منطقه را حل کنیم.» (ص۲۷۸) و در جای دیگری (ص۳۱۱) با طرح پیش فرض ذهنی خود هاشمی را رندانه به سخن می کشد و از او می شنود که چگونه با زیرکی خاص خود نامه ای از محسن رضایی می گیرد تا از امام تجهیزات بیشتری طلب کند و با همین نامه، امام را ترغیب به پذیرش آتش بس می کند. البته درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر باز هم هاشمی در اینجا فرماندهان سپاه را مسؤول تداوم جنگ دانسته و گفته او در ان جلسه سکوت کرده است. (ص۲۸۵) محسن رضایی فرمانده وقت سپاه البته روایت متفاوتی دارد و تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر را بر اساس طرح آقای هاشمی می داند. البته هاشمی همانند زیباکلام، گفته های مرحوم سید احمد خمینی مبنی بر مخالفت اولیه امام با ادامه جنگ را رد می کند و حتی می گوید:« امام گفتند باید ادامه دهید و هیچ کس حق ندارد از توقف جنگ و آتش بس حرف بزند. هرکس چنین حرفی بزند با او برخورد می کنم.» (ص۲۸۵)
یکی از نکات مورد تأمل این کتاب، پیش بینی هایی است که هاشمی و زیباکلام از تحولات آینده ایران مطرح می کنند. هر سه پیش بینی زیباکلام درباره به قدرت رسیدن محافظه کاران در انتخابات دروه نهم ریاست جمهوری (ص۲۰۸)، بروز رویارویی و کشمکش میان اردوگاه اصولگرایان(ص۲۱۲) و ناکارامدی مجلس هفتم (ص۲۴۳) محقق شده است. ولی پیش بینی هاشمی مبنی بر قدرت یافتن عقلای جناح راست و نیز عدم بروز تندروی در سیاست خارجی دولت اصولگرا (۲۱۷) درست از آب در نیامده است.
این کتاب همانگونه که گفتم از یک خلأ اساسی رنج می برد و آن هم عدم حضور یک منتقد هاشمی در این گفتگوهاست. البته زیباکلام در بسیاری موارد توانسته دغدغه های منتقدین را نیز مطرح کند. ولی برای ماندگاری بیشتر این کار ارزشمند، بهتر است در تداوم این گفتگوها این نکته نیز لحاظ شود. از سوی دیگر احساس می شود که در برخی موارد، سؤالات بسیار تکرار شده و گفتگو را ملال انگیز کرده است. مثلاً در بحث اسرائیل و امیرکبیر حس می شود که تکرارهای زیادی صورت گرفته که البته بخشی از آن ناشی از امتناع هاشمی از پاسخ دادن و محافظه کاری اوست. ولی در هر صورت هیچ یک از این معایب، از ارزشمند بودن این کار کم نمی کند.
فقط می ماند برخی اشتباهات جزئی که باید در چاپ های بعدی اصلاح شوند:
۱- زیباکلام بارها از ترکیب نادرست «به شخصه» استفاده کرده است. (مثلاً صفحات ۲۰۵ و ۲۰۷) در حالی که باید یا از «بشخصه» استفاده کند و یا همانگونه که در صفحه ۲۴۶ می بینیم، از «شخصاً» بهره بگیرد.
۲- در صفحه نخست مقدمه کتاب، زیبا کلام گفته که این کتاب نه مصاحبه با آقای هاشمی است نه گفتگو و نه نقل خاطرات، بعد در چند خط پایین تر گفته که این کتاب فی الواقع گفتگو با آقای هاشمی است!؟
۳- زیبا کلام در صفحه ۷۲ گفته که امام معتقد بود بازرگان را بر اساس رأی مردم و نه حق الهی منصوب کرده است. در حالی که خود امام در جلسه معرفی بازرگان، صریحاً بر دو حق ناشی از شارع مقدس و نیز رأی و تأیید مردم تأکید کرده است.
۴- در پاورقی صفحه ۲۷۴ از مرحوم آیت الله پسندیده به عنوان برادر ناتنی امام خمینی یاد شده است که اشتباه محض است. فقط نام خانوادگی این دو برادر با هم متفاوت بود. حتی نام برادر میانی هم هندی بود.
۵- زیبا کلام گفته که حاج احمد خمینی در مصاحبه ای اعلام کرده که امام در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بود. در حالی این موضع گیری حاج احمد آقا در خلال یکی از سخنرانی های ایشان بود.
۶- هاشمی در صفحه ۱۴۰ تلویحاً گفته که کانادا رییس جمهور دارد. در حالی که کانادا به صورت فرمانداری کل وزیر نظر ملکه بریتانیا اداره می شود.
با تشکر از تورجان جان
با تشکر از تورجان جان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر