۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

مرگ ، واژه ای پر رمز و راز


« انا لله و انا اليه راجعون »
در روز جمعه مورخ 10 اردیبهشت ماه سال 1389 هجری شمسی ، مرحومه مغفوره حاجیه خانم صغری کوهکن زاده ، مادر بزگ عزیزم ( که در اصل ایشان مادر بزرگ ِ پدرم بودند ) ، به علت بیماری ریوی به رحمت ایزدی پیوستند. آخرین باری که ایشان را دیدم ، حال خوشی نداشتند ولی با کمال خوشرویی و متانت رفتار کردند.
نکته ای که برای خودم خیلی جذاب بود این بود که :
هنگامی که ایشون رو برای آخرین بار ملاقات کردم در بستر بیماری بسر می بردند  و قادر نبودند که به راحتی بر روی تختی که دراز کشیده بودند ، بنشینند.
شاید به جرات بگویم که از هنگام ورود تا لحظه ی خروج ، چندین مرتبه ، ایشان عذر خواهی می کردند و با کمال خوشرویی می گفتند : ببخشید که نمی تونم بلند شم.
شاید تا به این اندازه ، هیچ وقت اینقدر شرمنده نشده بودم.
بنا داشتم مطالبی درباره ی مرگ و رفتن به مرحله ی بعدی زندگی بنویسم که به لطف یکی از دوستان با وبلاگ خوب ِ یاد مرگ ، آشنا شدم و این بار سنگین از دوشم برداشته شد.
اگه به این وبلاگ سر بزنید ، مطمئناً به مطالب مفیدی دست پیدا خواهید کرد.
ان شاء الله در فرصت مقتضی ، مطالب و عکسهایی رو از مرحومه مادر بزرگ می گذارم و آماده می کنم.
به امید اینکه ان شاء الله همگی ما مورد الطاف الهی قرار بگیریم ، عاقبت به خیر شویم و شاید به خود بیاییم و از خواب غفلت بیدار شویم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر